یا الله
سلام
در آزمون پایان ترم از دانشجویان عزیزم پرسیدم در جامعهی ما جایگاه و نقش اندیشه ورزی را کجا میبینند و چه راههایی را برای توسعه آن پیشنهاد میکنند؟
نقطه نظر مشترک همه دانشجویان ارجمندم بر پایین بودن جایگاه و نقش ضعیف و تن نحیف و پژمرده و ژولیده و ویران اندیشه ورزی بود همانطوری که به احتمال فراوان نظر بیشتر افراد نیز همین است.
خوشبینانه هم که به داستان اندیشه ورزی هم که بیاندیشیم باز جایگاه درجه اولی یا حتی دومیو سومیبرای آن نمیتوانیم تصور کنیم!
از قدیم گفته اند حرف راست را از بچه باید پرسید و از طرفی یکی از بزرگان نیز میگوید کودکان ما آنچه میشوند که ما هستیم نه آنچه که میخواهیم!
اگر این دو مقدمه را کنار هم بگذاریم میتوانیم به راحتی بفهمیم که وقتی بچههای ما تمام زحمتشان را برای آنچه میکِشند که نه استعدادی و نه علاقهای در آن ندارند و نه حتی برای دست یافتن به آن تلاش حرفهای و برنامه ریزی حرفهای میکنند و فقط پی آن هستند چون شُهرت و ثروت را در پی آن میبینند و یا اینکه در انتخاب رشته همه تلاشها به ثمت چند رشته پول آورتر نظیر پزشکی و امثال آن است، اندیشه جایگاه اصلی که ندارد هیچ! جایگاه فرعی هم نمیتوان برایش در نظر گرفت.
البته این بی اندیشگی نتیجه اش جایی درز میکند که احتمالا کار از کار گذشته است! لذا اگر ما نسبت به خودمان و جامعه خود را مسئول میدانیم نباید دست روی دست بگذاریم و غرق شدن کشتی را نظاره کنیم چرا که همه سوار بر یک کشتی هستیم!
نکته مهمتر در مورد این سوال اما پاسخهایی است که دانشجویان عزیزم برای توسعه اندیشه ورزی ارائه دادند.
از نقش آموزش و پرورش تا دانشگاهها و مجموعههای حکمرانی تا رسانهها و فیلمها و بهره مندی از اندیشکدهها و راهکارهای متعدد دیگر که دست بر قضا همه هم درست از آب درآمده اند و قابل اعتا برای ترویج اندیشه ورزی!
پس از دریافت پاسخها روزهایی با خود فکر کردم آیا ممکن است که متولیان این مجموعه راههای پیشنهادی خود ندانند که موثرند در توسعه اندیشه ورزی؟ یا نکند خود را به خواب زده باشند؟
در هر حال دریافتم که هر صورتی که باشد در تراز بالادست دست یافتن به راهی که بتوانیم آن را کمک حال اندیشه ورزی بیاوریم دست کم فعلا از دسترس ما خارج است چرا که دست کم مسئولیت اجرایی بالا دستی نداریم لذا واقع بینانه تر برای این مسئله یعنی یافتن راه کارهای بالا دستی برای توسعه انددیشه ورزی را باید گذاشت برای زمانی که یا به مسئولیت اجرایی رسیدیم یا زمانی که مسئولین محترم را در این مورد متقاعد کنیم که به هر حال مسئله اکنون نیست و کار به درازا میکِشد.
اکنون راه چیست؟ باید دست روی دست گذاشت تا کارمان یکسره شود؟
پاسخ به این سوال دقیق همان جایی است که در پاسخها دیده نشد!
لازم است بار دیگر سوال را اینبار ساده تر بیان کنم؟ اندیشه ورزی را از کجا شروع کنیم؟
حالا جواب را احتمالا دقیق تر بیان کنیم: از خودمان!
اینکه منتظر باشیم دیگران چه مجموعههای حکمرانی و چه مجموعههای رسانهای و آموزشی و ... بیایند و لقمههای آماده ی اندیشه را به ذهنمان بخورانند نه ممکن است و نه اثر گذار و نه به جایگاه اندیشه کمک میکند! چه بسا یَحتَمِل شاهد نتیجه معکوس خواهیم بود!
بنا بر آنچه بیان شد راه اصلی و فراموش شده اندیشه ورزی شروع از خود است!
از خودمان شروع کنیم اندیشه ورزی را! از انتخاب رشته تحصیلی تا حضور در انتخابات را! از ورزش کردن تا روضه رفتن را! از خرید لباس و مایحتاج تا کتاب خواندن را! از گشت و گذار در فضای مجازی تا سفرهای متعدد تفریحی را! از اخلاق تا حتی دینداری را آمیخته با اندیشه ورزی کنیم و نتیجه آن را در خودمان ببینیم.
مگر نه اینکه جامعه متشکل از افراد است پس باید بپذیریم هر چه تعداد افرادی که اندیشه ورزی از مسائل درجه اول آنهاست بیشتر باشد جامعه ما نفع خود را از آنان خواهد برد!
پس بیاییم اندیشه ورزی را از خودمان شروع کنیم تا دست کم خود از فواید بسیار آن بهره مند شویم و لذت آن را بچشیم؛ این دستاورد حداقلی شروع از خود است چرا که اگر نتوانیم با الگوسازی اینچنینی اندیشه ورزی را در جامعه توسعه دهیم باز حداقلخودمان از لذت اندیشه سرحال خواهیم شد؛ هرچند واقعیت این است که اگر از خودمان شروع کنیم به حتما به توسعه اندیشه ورزی در جامعه منجر میشود چون که دست کم یک پدر و مادر اندیشه ورز میتوانند با الگو سازی فرزندانی اندیشه ورز تربیت کنند ضمن اینکه اگر اطرافیانمان فواید اندیشه ورزی را در زندگی ما ببیند حتما تشویق به قدم زدن در محیط اندیشه ورزی خواهند شد.